English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 279 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
continuation U عمل ادامه دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
increment U افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
increments U افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
extend U ادامه دادن
extend U ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extending U ادامه دادن
extending U ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
extends U ادامه دادن
extends U ادامه پیدا کردن باز شدن توسعه دادن
continue U ادامه دادن
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues U ادامه دادن
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
dash U مسیری را ادامه دادن
dashed U مسیری را ادامه دادن
dashes U مسیری را ادامه دادن
maintain U ابقا کردن ادامه دادن
maintained U ابقا کردن ادامه دادن
maintains U ابقا کردن ادامه دادن
keep U ادامه دادن
keeps U ادامه دادن
reopen U ادامه دادن
reopened U ادامه دادن
reopening U ادامه دادن
reopens U ادامه دادن
bide U بکاری ادامه دادن
carry on U ادامه دادن
carry-on U ادامه دادن
sustain U پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustained U پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustains U پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
run U دوام یافتن ادامه دادن
runs U دوام یافتن ادامه دادن
further U ادامه دادن
furthered U ادامه دادن
furthering U ادامه دادن
furthers U ادامه دادن
thwart U ادامه دادن یا کشیدن
thwarted U ادامه دادن یا کشیدن
border break U ادامه دادن اطلاعات نقشه تا حاشیه ان
bring on U ادامه دادن
carry one's bat U تا پایان بازی ادامه دادن کارتوپزن بدون سوختن
dwell at U اتش را ادامه دادن
dwell at U به تیراندازی ادامه دادن
enjambment U دنبالهء سخنی رادرشعریابیت بعدی ادامه دادن دنباله سطری رابه سطردیگرکشیدن
hang on U ادامه دادن دوام داشتن
hold on U ادامه دادن
hold over U به تصرف ملک ادامه دادن ادامه دادن
inability to box U ناتوان از ادامه دادن
keep on U ادامه دادن
live on U بزندگی ادامه دادن
maintrain U ادامه دادن عقیده داشتن
pull off U باوجود مشکلات بکارخود ادامه دادن
run on U ادامه دادن
run on U ادامه دادن متن بدون توقف
take up U ادامه دادن
to carry on U ادامه دادن
to continue one's progress U پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
to drag on or out U ادامه دادن
to follow up U ادامه دادن قوت دادن
to keep on U ادامه دادن
to keep the field U جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
to take up U ادامه دادن
To stay the course . U تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
go along <idiom> U ادامه دادن
go on <idiom> U ادامه دادن
hang on <idiom> U ادامه دادن
hold good <idiom> U ادامه دادن
keep the home fires burning <idiom> U اجازه ادامه دادن
keep up <idiom> U ادامه دادن
keep up with <idiom> U به شکل قبل ادامه دادن
let (something) ride <idiom> U ادامه دادن بدون عوض شدن شرایط
pick up <idiom> U ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
stick it out <idiom> U طاقت آوردن ،ادامه دادن
to follow U ادامه دادن
to continue U ادامه دادن
to press ahead with U با زور ادامه دادن
to set on U با زور ادامه دادن
to rumble on [British E] U ادامه دادن به شکایت پر سرو صدا
Other Matches
continuance U ادامه
continuation line U خط ادامه
continuation U ادامه
resumption U ادامه
going on U ادامه
continue statement U حکم ادامه
discontinuance U عدم ادامه
to run on U ادامه داشتن
discontinuation U عدم ادامه
continuant U ادامه دهنده
discontinuing U ادامه ندادن
discontinues U ادامه ندادن
discontinued U ادامه ندادن
over run U ادامه به کاردادن
continuation card U کارت ادامه
duration U مدت ادامه
continuative U ادامه دهنده
discontinue U ادامه ندادن
for a continuance U برای ادامه
continuable U قابل ادامه
follow-through U ادامه حرکت پس از ضربه
continuator U ادامه دهنده مستمر
follow-throughs U ادامه حرکت پس از ضربه
fall behind <idiom> U درمانده از ادامه راه
contd U مخفف ادامه یافته
viability U امکان ادامه حیات
time in U ادامه بازی پس از توقف
go head U ادامه بدهید بفرماید
shorthanded U ادامه با بازیگر کمتر
track U ادامه گوی در مسیربولینگ
tracked U ادامه گوی در مسیربولینگ
detainer U حکم ادامه توقیف
tracks U ادامه گوی در مسیربولینگ
sustaining U نگهدارنده ادامه دهنده
transattack period U مدت ادامه تک اتمی
i took up where he left U از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
viability U قدرت ادامه زندگی پس از تولد
robust U که کار را پس از خطا ادامه میدهد
resumed U چکیده کلام ادامه یافتن
go on U سخن خود را ادامه دهید
resume U چکیده کلام ادامه یافتن
give someone the green light <idiom> U اجازه ادامه به کار رادادن
robustly U که کار را پس از خطا ادامه میدهد
resumes U چکیده کلام ادامه یافتن
extrapolation U ادامه روند تعمیم دهی
extrapolations U ادامه روند تعمیم دهی
Gothic Survival U [ادامه عنصر سبک گوتیک]
Keep moving! U ادامه بده [بدهید ] به راه!
resuming U چکیده کلام ادامه یافتن
discounting match U ادامه ندادن به مسابقه کشتی
border break U ادامه محوطه نقشه تا حاشیه ان
topspin U ادامه حرکت چرخش توپ
touch in goal line U ادامه خط بین خط دروازه و خط مرزی
resumptive U ادامه دهنده دوباره بدست اورنده
continuous U آنچه بدون توقف ادامه یابد
I can't go on any longer. U من دیگر نمی توانم ادامه بدهم.
There's more to come. <idiom> U باز هم هست. [هنوز ادامه داره]
continue port/starboard U چرخش به سمت چپ یا راست را ادامه دهید
head pole U تیری که از پشت اسب تاکنارسرش ادامه دارد
inviable U عاجز از ادامه بقا در اثرساختمان نژادی و ارثی
There's no need to elaborate. U لازم نیست که شما در ادامه چیزی بگید.
long haul <idiom> U مدت درازی بین کاری که ادامه داد
set in <idiom> U تغییرات آب وهوا شروع وممکنه ادامه داشته باشد
play out one's option U ادامه بازی در تیم پس ازپایان قرارداد بدون قراردادجدید
supersedeas U دستور موقت دادگاه در موردخودداری از انجام یا ادامه کاری
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
recoverable error U نوع خطا که امکان ادامه اجرای برنامه پس ازرویدادن ان میدهد
down U توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
privileged U مجاز به ادامه مسیر و گرفتن سرعت درصورت رسیدن قایق دیگر به ان
heavy and light system U روش کاستن وزن با اغاز باوزنه سنگین و ادامه با وزنههای سبکتر
attention code U حروف AT در دستور Hayes AT به مودم می گوید که دستوری در ادامه بیان خواهد شد
redundancies U اتصالات اضافی بین نقاط که امکان ادامه عملیات در حین خرابی میدهد
redundancy U اتصالات اضافی بین نقاط که امکان ادامه عملیات در حین خرابی میدهد
ionosphere U قسمتی از فضای جوزمین که از ارتفاع 52 میل شروع میشود و تا00022میل ادامه دارد
tenant by sufference U مالک معترض اونشود و تصرفش ادامه پیداکند این عنوان به او اطلاق میشود
waiting state U وضعیت کامپیوتر که در آن برنامه درخواست ورودی یا سیگنال میکند پیش از ادامه اجرا
robustness U توانایی سیستم برای ادامه کار کردن حتی با وجود خطا در حین اجرای برنامه
wheel sucker U دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
bench check U ازمایش عملی روی قطعه بازشده از بدنه هواپیما به منظور تعیین قابلیت ادامه کار
hitch and go U نوعی پاس که گیرنده بجلو می دود و به سمت دیگر می چرخد و باز به جلو ادامه میدهد
recovery U نرم افزاری که به طورخودکارپس ازبروزخطا کارکندبرای اطمینان یافتن ازاینکه سیستم عملیات را ادامه میدهد
recoveries U نرم افزاری که به طورخودکارپس ازبروزخطا کارکندبرای اطمینان یافتن ازاینکه سیستم عملیات را ادامه میدهد
backward chaining U روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
boostrap operation U عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
lock on U قفل کردن توپ روی هدف هنگام تعقیب ادامه مستمرتعقیب هدف
The main road bears to the right. U این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
hidden momentum of population growth U نیروی محرکه پنهان رشدجمعیت فرایندی پویا ولی غیرفعال ازافزایش جمعیت که حتی پس ازکاهش نرخهای زاد و ولد ادامه مییابد
filed U زمینه اصلی فرش [که عموما تا قسمت حاشیه ادامه یافته و در بعضی از فرش ها کل بافت را در بر می گیرد.]
ascii U رشتهای از حروف ASCII که در ادامه کد ASCII صفر را به عنوان بیان کننده انتهای رشته دارا می باشند
There's more to come. <idiom> U هنوز تموم نشده. [هنوز ادامه داره]
bimestrial U هر دوماه یکبار دوماه ادامه یابنده
quamdiu bene se gesserit U تا زمانیکه تخلفی نکند منظور برقرار کردن حق انتفاع است برای کسی به این شرط که تا از شروط عقدتخلف نکند تصرفش ادامه داشته باشد
extender U توسعه دهنده ادامه دهنده
os/ U سیستم عامل چندکاره برای کامپیوترهای PC ساخت IBM و ماکروسافت که ساخت آن توسط IBM ادامه دارد تا تغییری در ویندوز ماکروسافت باشد
arrest U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
organize U سازمان دادن ارایش دادن
organising U سازمان دادن ارایش دادن
insult U فحش دادن دشنام دادن
purging U غرامت دادن جریمه دادن
mitigates U تخفیف دادن تسکین دادن
organises U سازمان دادن ارایش دادن
insulted U فحش دادن دشنام دادن
order U سفارش دادن دستور دادن
organizes U سازمان دادن ارایش دادن
organizing U سازمان دادن ارایش دادن
decern U تشخیص دادن تمیز دادن
irritated U خراش دادن سوزش دادن
slashed U چاک دادن شکاف دادن
slashes U چاک دادن شکاف دادن
develop U بسط دادن پرورش دادن
develops U بسط دادن پرورش دادن
irritate U خراش دادن سوزش دادن
effectuate U انجام دادن صورت دادن
irritates U خراش دادن سوزش دادن
slash U چاک دادن شکاف دادن
instructing U دستور دادن اموزش دادن
instructed U دستور دادن اموزش دادن
individualised U تمیز دادن تشخیص دادن
individualises U تمیز دادن تشخیص دادن
instruct U دستور دادن اموزش دادن
plating U اب دادن روکش فلز دادن
individualising U تمیز دادن تشخیص دادن
individualize U تمیز دادن تشخیص دادن
individualized U تمیز دادن تشخیص دادن
individualizes U تمیز دادن تشخیص دادن
judging U حکم دادن تشخیص دادن
house U منزل دادن پناه دادن
assigns U نسبت دادن تخصیص دادن
assigning U نسبت دادن تخصیص دادن
assigned U نسبت دادن تخصیص دادن
assign U نسبت دادن تخصیص دادن
judge U حکم دادن تشخیص دادن
judged U حکم دادن تشخیص دادن
judges U حکم دادن تشخیص دادن
instructs U دستور دادن اموزش دادن
houses U منزل دادن پناه دادن
housed U منزل دادن پناه دادن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com